تمام درد ها را در جام می ریزم،
تمام آنچه از من گرفته شده
و
آنچه چون تفاله ای
به سمت من پرتاب شده
تمام دردها را
آن هزاران سکوت را
و آن تنهایی های لب طاقچه را
دود خواهم کرد...
* * *
دخترکان نور در جاده ها می ریزند
و مردان حریص
نورها را می دزدند...
دل های کورشان سو می گیرد...
نور ارزانی می کنند به ما ...
که در این جاده های سنگلاخی
گم شده ایم...
و نوری نیست...
وچراغی نیست...
* * *
کورسوی دلمان می میرد
هر آنچه توشه داشتیم در دشت تنهاییمان
می سوزد
* * *
تمام دردها را در جام میریزیم..
تمام آنچه از ما گرفته شده...
و تمام آن نورها
که چون تفاله ای
به سمت ما پرتاب شده...