هر بار که خرید می کنیم بعدش کلی اشک می ریزیم! بی دلیل ! نمی دانیم کجای دلمان اینگونه می سوزد که آثارش تا چند روز باقی می ماند و ما درمانده تر از همیشه در چهاردیواری استیجاری خود به دیوار ها خیره می شویم و به دنبال راه حل برای یافتن سر کلاف گم شده راه
واقع بینی می گردیم که سال هاست گم کرده ایم و بی فایده وقت خود را صرف پیدا کردن راه حل می کنیم!
همانا امروز بعد از خرید ماهیانه که به چهاردیواری خود رجعت نمودیم ، آش و کاسه گذشته باز نمایان شده و این بار اینگونه بر واقعیت فائق آمدیم که همانا ما همه گونه در خیالات خود مغروقیم (غرقه) اما از این غوص میان واقعیات و توهمات بسی مسرور! که همانا خوب می دانیم که دیگر این فرصت در زندگانیمان دست نخواهد دادن که ما در اتومبیل در میان راه لواسانات سر بر شانه ای بگذاریم و به خواب برویم و یا در روزهای پنجشنبه به تفرج و اسکی رفته و تا دیر هنگام کنار آتشدان نشسته، تصویر متحرک تماشا کنیم و سیگاری آتش بزنیم و دود سیگارمان تا کهکشان راه شیری ببرد ما را! و خوب می دانیم که هیچ چیز دردناک تر از این نمی تواند باشد ، اما چه کنیم که به قول عزیزی ما بدان دسته از مردمان تعلق داریم که همواره سوزن به تخـ.... های خود می زنیم! باشد که با خیالات شیرین تر از واقعیت چهاردیواری تلخمان به خواب برویم بلکه در رویاهایمان کمی مزه این دهانمان که تلخ است شیرین شود!