توی اتاقش آینه نیست....هیچ به خودش نگاه نمی کنه....توی آینه حمام به خودش نگاه میکنه! موهای سفید رو یکی یکی جدا میکنه! از نزدیکترین جا به ریشه مو، موی سفید رو میچینه! باز به خودش نگاه میکنه و تعداد موهای توی کاسه دستشویی رو میشماره....به چروک های زیر چشم خیره شده و یادش نمیاد از کی این خط ها زیر چشماش هستند....به خودش خیره شده...چشماش دیگه نمی خندند....
توی اتاقش آینه نیست و خیالی هم نداره که آینه بخره....با خودش راحت تر از این حرف هاست....میگه من جای چشم و ابرو و لبمو حفظم....بعدش هم قربون، حالا کی می خوام چیتان و فیتان کنم که آینه بخوام....میخنده و میگه چه بامزه که هیچ کس نیست که این موهای سفید رو بهش نشون بدم....