به شدت خسته می باشیم و آه از نهادمان بر نمی آید که امروز بسی به سختی گذشت و ما از صحرگاه دل نگران بودیم و با خود در گفتمان به سر می بردیم...همانا خدا را شکر به خیر گذشت! امروز از آن ایامی بود که باید دیلماجی اختیار می کردیم که به جای ما سخن بگوید...لیک اینجا دیلماجی نیست و گاه ما با این زبان الکن خود دیلماجی حضار می کنیم!
با خود عهد کرده بودیم امروز به تماشاخانه بشویم ، شاید این ذهن آشفته مان از خستگی مداوم درآید و شاید کمی فان برای خود محیا کنیم، اما قسمت نبود و در خانه مانده ایم شاید کاری به پیش ببریم!
هر چه امروز تلاش می کردیم به مسئول مریض خانه با احترام بگوییم از شما بسیار متشکریم در نهایت نمی توانستیم و می گفتیم تنک یو! و بعد به ناگاه بابت بی احترامی خود عذر خواهی می نمودیم! در نهایت به ما گفته شد : یو سی ساری ا لات!
خواستیم بگوییم ، دم شما گرم که اینگونه پاسخ ادب و احترام می دهید....اما اندکی تامل کرده به خود آمدیم و گفتیم ....دم شما گرم که در اندک زمانی به ذات شماتت گر ما پی بردید!!!