22 May 2010

حالا می فهمم چرا وقتی بعد از سه سال برگشت هیچ خوش نداشت جاهایی بره که قبلاٌ کلی خاطره داشته یا هیچ دوست نداشت که وقتی من رانندگی می کنم به سیاوش قمیشی گوش بدیم! من کلی غصه می خوردم، کلی صبر کرده بودم تا بیاد و من دوباره لحظه های مرده رو زنده کنم!
حالا خوب می فهمم! وقتی که ترک میکنی و میری....مجبوری که دنیای جدید بسازی برای خودت، خاطرات جدید....هر رنگ و بویی از گذشته ، نابودت میکنه و اینکه میدونی هیچ چیز تکرار نمیشه! گذشته، مثل زخم بازیه که هر بار پوست نازک روشو میکنی و هر بار بیشتر از قبل خون آلود و دردناک میشه!