1 September 2010

روز من تحت تأثیر خواب شب من، همیشه نابود میشه....فکرهای تو خواب کش میان و تا هفته ها دنبالم می کنند... مثل خرگوشی که حس میکنه روباه دنبالشه ولی نمیدونه کجا فرار کنه که دور بشه، آخرش هم تسلیم میشه، از فکرهام فرار می کنم و توی تله یه فکر دیگه اسیر میشم....
روزها می گذرند...مثل همیشه.....
با خودم فکر می کنم که شعار میدم یا واقعاٌ دارم بزرگ میشم...؟
فکر می کنم این تنهایی رو دوست دارم یا از سر ناچاری باهاش همراهی می کنم؟
هنوز خوابم!!!