هی....راست میگفت...من دوست درست و حسابی ندارم که دلش برای من تنگ بشه....اصولاٌ من کسی نیستم که جای خالیم احساس بشه....در همه چیز میانه هستم....راست میگفت!
هر چی به دوشنبه نزدیک میشم....حالم بدتر میشه.....کاش یکی بود منو میفهمید....کاش یکی همیشه توی این اتاق بود....کاش......
میگم من اصولاٌ کسی نیستم که مورد دلتنگ شدن واقع بشم...در عوض کسی هستم که همه خوشحال میشن که از شر من خلاص بشن....میگم نکنه شدم مثل نیلوفر....بیچاره نیلوفر....اونم بیچاره دنیای خودش رو داشت......
میگم نیلوفر بیچاره شده کابوس شخصیتی من.....!!!نکنه چون می ترسم سرم بیاد....یعنی یه روزی مثل اون بشم و خودم ندونم....باید با نینا صحبت کنم که بهم بگه شبیه نیلوفر نشدم....